آدرينا شريفآدرينا شريف، تا این لحظه: 14 سال و 15 روز سن داره

آدرينا يعني عشق مامان و بابا

تولد خاله حسنیه

تولد خاله حسنيه ديشب همگي رفتيم فرحزاد براي تولد خاله حسنيه شام دعودت بوم اما متاسفانه تو همان لحظه اي كه رسيديم حالت بد شد چون توي ماشين شير زياد خوردي - عمو هم كمي تند رفت - تل زنعمو را هم دو بار كردي ته حلقت كه اينها همه باعث شد حال تهوع شديد گرفتي و متاسفانه خيلي حالت بد شد.   من خيلي خيلي ترسيدم اما خدا را شكر بابا حميدرضايي خيلي خونسرده و اين طور مواقع خيلي به دادم مي رسه .   البته كلي ديگه آدم هم اطرافمان بود خلاصه بعد از يك ساعتي حالت خوب شد و دوباره شروع كردي به ادامه شيطنتها و براي خاله مجلس گرمي هم مي كردي و كلي دست دست مي كردي و همه را رهبري مي كردي تا براي تولد حسنيه دست ب...
26 بهمن 1390

درخواست معرفی مشاور خوب با قیمت مناسب

سلام به همه دوستهای وبلاگی عزیزم   حالا بعد از نوشتن مطلب قبلی در مورد دیر خوابیدن از همه یک خواهش دارم هر کس که یک مشاور خوب می شناسه به من معر فی کنه چون متاسفانه ما به این دلیل که علم کافی در مورد تربیت بچه های امروزی نداریم شاید به تنهایی از پس تربیت کردن یک بچه در حد خوب شاید بهتره بنویسم عالی بر نیاییم و نیاز به مشاور و راهنمایی افراد متخصص داریم پس لطفاً‌ به من کمک کنید . اگر مشاوری باشد که خود شما نتیجه گرفته باشید خیلی بهتر است تا مشاورانی که فقط در حد معرفی هستند . please help me ...
25 بهمن 1390

ورود به نی نی وبلاگ ....

  سلام امروز بالاخره موفق شدم در دفترچه خاطرات دختر گلم آدرینا را در نی نی بلاگ افتتاح کنم   امیدوارم مانند دفترچه خاطرات قبلی ات یعنی بلاگفا مشکلی به وجود نیاد و تا آخر همه چی مرتب باشه و عکسهاتم باز بشه .   برای شروع یک عکس جدید ازت می زارم که هر کی ببینه حالش را ببره ...           ...
25 بهمن 1390

دیرخوابیدنهای شبانه

حالا دو هفته ای هست که شبها خیلی خیلی دیر می خوابی قبلاً اصلاً اینطوری نبودی و خیلی خوب و به موقع می خوابیدی فقط گاهی ششبها اذیت می کردی و دیر می خوابیدی .   اما ای وای ای وای ای وای که چند وقتی پدر من و بابا حمیدرضا را درآوری خداییش خودت تا فردا ظهر ساعت 12 می خوابی و با ناز و نوازش بیداری میشی اما منه بیچاره همراه بابا حمید آواره فردا سر کار چرت می زنیم آخه جیگر چرا ساعت دو نصف شب بعد از دیدن هزار باره فیتله با اون صدای قشنگ با اون حرف زدن زیبات می ایی و می گی پاشو پاشو ، هوس خوردن هویج و . . .  ساعت 2 نصف شب خیلی معقول نیست . چند شب پیش تر ها که ساعت 3 صبح داشتی توی آشپزخانه کلم بروکلی می خوردی با برنج من داشتم از خند...
25 بهمن 1390

نازنین مامان

دیشب برای دومین بار من را خواباندی و خودت بیدار بودی این خیلی بده عزیزم من هم که از خستگی شهید شده بودم هیچی نفهمیدم بابا حمید هم که کلاً هنوز سرش به بالش نرسیده خر  و  پف ...............   خدا خودش مواظب شما کوچولوهاست چون اگه غیر از این باشه معلوم نیست چه اتفاقی بیفته . عزیز دل مامان هر روز که داری بزرگ تر می شی من دلم حتی برای یک روز قبلت هم تنگ میشه البته بزرگ شدنت بهترین و زیباترین لذت دنیاست اما اما اما الان وقتی یادم می افته چقدر زیبا چهار دست و پا می رفتی می خوام جیغ بزنم فقط می توانم فیلمهات را ببینم .   دیروز رفتم خیابان سنایی عجیب غریب گران بود ، برف می اومد مثل یک عالمه ستاره از آسمان اما من ت...
20 بهمن 1390